جهان هنر در سده بیستم با خلاقیت و نوآوری همراه شد. توسعه علم و تکنولوژی در غرب، چهرهٔ زندگی فرهنگی و اجتماعی دنیا را تغییر داد. این تغییرات بر هنر نیز تأثیر گذاشت و انواع جنبشها و شیوههای بیان هنری در زمینههای مختلف شکل گرفت. جنگ جهانی اول و دوم و نتایج آن نیز سبب شد تا مرکز هنری دنیا از اروپا به آمریکا منتقل شود.
علم و تکنولوژی در سده بیستم مشکلات جدیدی مانند نابودی محیط زیست، بیماریهای جدید، تبعیض نژادی و … در برداشت و سبب مخالفت برخی از هنرمندان شد.
اندیشه این هنرمندان سبب شکل گیری جهان بعد از مدرنیسم گردید. از ویژگیهای این اندیشه، تنوع و شکل گیری مراکز جدید هنری، استفاده از ابزار و روشهای نو برای بیان هنر، استفاده از مواد و مصالح جدید به جای بوم و رنگ است. همچنین گرایش هنرمندان به مسایل اجتماعی روز، تکامل تکنولوژی و بسط رسانههای جدید همچون عکاسی و اینترنت را در بر دارد.
معماری در قرن بیستم
معماری مدرن ابتدا از اروپا شروع شد و سپس در آمریکا رونق گرفت. معماری مدرن دو مسیر را ادامه داد، یکی معماری ماشین وار که معتقد بود شکل بنا باید تابع عملکرد آن باشد و دیگری معماری شخصی که بیانگر، جذاب، متمایل به جلوههای تزیینی و استفاده از عناصر معماری گذشته بود. بتون مسلح، آهن و شیشه نقش مهمی در اشکال معماری قرن بیستم داشت.
- بیشتر بخوانید: مدرنیسم در هنر و معماری
معماری ماشین وار مدرن اغلب با ساختمانهای مکعب گونه و آسمان خراشها در مراکز شهری مشخص میشود.
جنبشهای هنری قرن بیستم
فوویسم و اکسپرسیونیسم
نخستین نشانههای یک نهضت جدید، در سال ۱۹۰۵ در نمایشگاهی به پیشگامی «هانری ماتیس ٣» ظهور کرد. آشنایی هنرمندان با فرهنگ غیر اروپایی راههای تازه ای را برای انتقال عواطف پیش پای آنها گذاشت. نقاشیهای آنها از نظر طرح ساده و از لحاظ رنگ درخشان بود. در این نمایشگاه منتقدی آنها را «فووها» (حیوان وحشی) نامید. آنها با در کنار هم قراردادن رنگهای متضاد قدرت و شدت تازه ای به رنگ بخشیدند. نمایش کنش عاطفی هنرمند به موضوع کارش با استفاده از شدیدترین رنگ و قوی ترین خط، از هر شبیه سازی مهمتر بود.
فووها در جسورانه ترین آثارشان به هماهنگی طرح و شاعرانگی و چشم نوازی رنگ پایبند بودند ولی اکسپرسیونیستها هرگونه قیدی راکنار گذاشتند. آنان با نمایش حالات تند عاطفی، شکلهای کژنما، انزجار و نفرت خود را علیه حکومتها، مقررات غیر انسانی کار و … نشان دادند.
نُلده، کُل ویتْس و… ماندگارترین آثار اکسپرسیونیستی را آفریدند. آنها در وحشتناک ترین لحظات سده بیستم یعنی زمان استبداد نازی بر تمدن اروپایی میزیستند و شاهد مستقیم کشتارها و فساد آلمان در سالهای پس از جنگ بودند.
کوبیسم و فوتوریسم
کوبیسم (مکعب گرایی)، انقلابی ترین و نافذترین جنبش هنری قرن بیستم به شمار میآید. جنبش کوبیسم توسط پیکاسوو باراک پایه ریزی شد. عمدتاً طبیعت بیجان موضوع نقاشی آنها بود و تنها شکل هندسی اشیا را به تصویر میکشیدند. مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها نمایش واقعیت چند وجهی یک شی از زوایای دید متعدد به طور همزمان بود.
فوتوریسم (آینده نگری) جنبشی در نقاشی و تندیس سازی بود که در شهر میلان شکل گرفت. فوتوریستها بیشترین استقبال را از جنبش کوبیسم کردند.آنها تلاش کردند صورت پویاتری از کوبیسم را ارائه کنند. فوتوریستها به ستایش دنیای نوین، ماشین، سرعت و خشونت پرداختند. آنها میخواستند هنر را به زندگی نزدیک کنند و حرکت را جوهر زندگی امروزی میدانستند. تأکید آنها بر نور و حرکت بود. دوران شکوفایی این جنبش در پایان جنگ جهانی رو به زوال گذاشت. بوتچونی از بزرگان این جنبش است که تلاش دارد حرکت و انرژی را در آثارش جلوه گر سازد.
- بیشتر بخوانید: تاثیر کوبیسم بر هنر مدرن
دادائیسم و سورئالیسم
به موازات تلاش هنرمندان در آفرینش آثار هنری سرشار از وضوح و نظم، واکنش برخی دیگر از هنرمندان به اوضاع زمانه، هنری ویرانگر آفریدند. این هنرمندان در حرکتی اعتراض آمیز به همه نهادها و ارزشهای زمانه آثاری غیر هنری آفریدند. آنها خود هنر را نیز به ریشخند گرفتند. دادا به معنی اسب چوبی بچههاست که بر حسب تصادف از یک واژه نامه انتخاب شده و نشان دهنده تهی شدن فرهنگ اروپا از معنای واقعی است. کار دادائیستها بیشتر ویرانگری بود تا سازندگی. این جنبش زود از حرکت ایستاد، اما برخی از ابتکارات فنی مثل فتومونتاژ و تأکید بر عنصر تصادف در جریان آفرینش اثر هنری را به هنر مدرن عرضه کرد. دوشان از طریق پیوند زدن اشیا (دوچرخه و صندلی) آثاری خلق میکرد و به آنها نام الحاق حاضر و آماده میداد. وی با ارائه چنین آثاری به ما میگوید هنر میتواند از تصورات متعارف زیبایی، دوری کند.
سورئالیسم از درون دادائیسم بیرون آمد و اغلب دادائیستها مثل دوشان، به جنبش سورئالیسم پیوستند. آنها قصد تلفیق امور معقول و غیر معقول را داشتند. سورئالیسم تجربه شاعرانه ای در یکی کردن انسان با جهان درونی اش است. اوج این جنبش دهه ۱۹۳۰ و مهمترین و نیرومندترین جنبش هنری سالهای بین دو جنگ جهانی بود. دالی از هنرمندان مشهور این مکتب بود. بلافاصله پس از شروع جنگ جهانی دوم بسیاری از این هنرمندان به ایالات متحده (نیویورک) کوچ کردند و به طور جدی منشأ حرکت و تحول در میان هنرمندان آمریکایی شدند.
آبستره (هنر انتزاعی)
سالهای ۱۹۱۰ – ۱۹۱۱ را سالهای پیدایش جریان هنر آبستره (انتزاعی) میدانند. البته سرچشمههای این جریان هنری به سالهای پیش تر بر میگردد. هدف اصلی انتزاعگران، نفی هر نوع بازنمایی طبیعت و ایجاد تجربه ای بصری یا تجسم مفهومی کلی و یا ذهنی بود. معمولاً کاندینسکی را مبتکر نقاشی انتزاعی و فیلسوف و نظریه پرداز این شیوه میدانند. وی مانند نقاشان قدیم روسی با جهان نگری عارفانه خویش هیچ گاه هنر را تقلیدی از جهان مادی نمیدانست.
در ابتدا شروع و حرکت در این مسیر به شجاعت و تخیل فوق العاده ای نیاز داشت. اما امروزه هنر انتزاعی بخشی از زندگی ما شده است. روش دیگری که کاندینسکی به کار برد، نقاشی بدون هیچ تفکر از پیش تعیین شده بود. شیوه او در بهره برداری از احساسات نیمه آگاهانه، باعث جستجوی سورئالیستها در ضمیر ناخودآگاه شد. در اینجا باید از تأثیر علوم نوین نیز سخن به میان آورد. یافتههای علوم جدید، به شکلی اجتناب ناپذیر بر شک در مورد اعتبار واقعیت مرئی افزود. با پیدایش روانکاوی فروید، توجه هنر به جهان درونی انسانها افزایش یافت برخی از آثار کله و وازارلی بیانگر این جریان هنری است.
- جنبشهای هنری قرن بیستم – قسمت دوم را از دست ندهید.