شرکت Airbnb نمونهای از یک استارتآپ موفق است که توسط دو طراح صنعتی پایهگذاری شد و با استفاده از روش تفکر طراحی به رشد چشمگیری رسید، البته این پیشرفت با چالشهایی همراه بوده است. استفاده از روشهای معمول حل مسئله شرکت را در ابتدای راه با خطر ورشکستگی مواجه کرد اما هوشیاری موسسان سرنوشت این استارتآپ را تغییر داد.
در سال ۲۰۰۷ دو طراح جوان به نامهای برایان چسکی (Brian Chesky) و جو گبیا (Joe Gebbia) که توانایی پرداخت کرایه آپارتمان خود در سانفرانسیسکو را نداشتند تصمیم گرفتند قسمتی از محل سکونتشان را به مسافران اجاره دهند؛ بنابراین وبسایتی طراحی کردند و همزمان با برگزاری همایش انجمن طراحی صنعتی آمریکا در شهر سانفرانسیسکو، تختهایی که به اتاق نشیمن آپارتمان خود اضافه کرده بودند را همراه با صبحانه در اختیار مسافران قرار دادند.
در همان هفته ایمیلهایی از سوی مردم برای آنها فرستاده شد؛ مهمترین سوالهایشان این بود که چه زمانی سایت به صورت کامل افتتاح میشود و آیا این امکان وجود دارد که آنها در لندن یا ژاپن هم به همین صورت تخت اجاره کنند؟ با وجود چنین درخواستهایی کسب و کار برایان و جو شکل جدیتری به خود گرفت، آنها برای توسعه وبسایت و تبدیل آن به نسخه بینالمللی جلسات طوفان فکری برگزار کردند و از طریق درخواستهایی که دریافت میشد در مورد بازار کار نیز تحقیق کردند.
در نهایت شرکت Airbnb تاسیس شد و این طور به نظر میرسید که همه چیز خوب پیش میرود اما دو سال بعد مانند تعداد زیادی از استارتآپهای دیگر Airbnb به مرز ورشکستگی رسید. سایت توسعه داده شده بود و همانطور که از آنها خواسته بودند امکان اقامت در محلهای دیگر فراهم شده بود اما به ندرت کسی توجه میکرد. درآمد آنها به ۲۰۰ دلار در هفته رسید که بین برایان، جو و نفر سومی که به گروه آنها اضافه شده بود تقسیم میشد و این به هیچ عنوان چیزی نبود که آنها انتظار داشتند.
راهحلهای غیرقابل سنجش را امتحان کنید
در این زمان Airbnb عضو سازمان شتابدهنده Y Combinator بود، سازمانی که روی ایدهها و استارتآپهای مستعد سرمایهگذاری میکند و به آنها در رشد کسب و کارشان یاری میرساند. در نتیجه آنها جلسهای تشکیل دادند تا مشکل اصلی را بیابند و متوجه شوند کجای کار ایراد دارد. پس از ساعتها بررسی روی سایت، نکتهای توجه جو را جلب کرد، او اینطور توضیح میدهد: «ما در محتوای سایت متوجه یک الگوی مشابه شدیم، مردم برای عکس گرفتن از اتاق یا فضایی که قرار بود به دیگران اجاره دهند از گوشی موبایل خود استفاده میکردند یا عکسهای موجود در سایتهای دیگر را قرار میدادند. با این وجود عجیب نبود که مسافران تمایل نداشته باشند برای اجاره فضایی که حتی نمیدانند چه شکلی است پول پرداخت کنند.»
بیشتر بخوانید: تفکر طراحی: اصول اندیشیدن به روش طراحان
جو برای حل مشکل از راهی استفاده کرد که نه تکنیکی به شمار میرفت و نه میزان موفقیت آن قابل سنجش بود. او به نیویورک سفر کرد، یک دوربین خوب اجاره کرد و به سراغ تک تک مشتریان سایت رفت تا همراه آنها عکسهای باکیفیت و حرفهای را جایگزین تصاویر قبلی کنند. در واقع برای موفقیتآمیز بودن این کار هیچ اطلاعاتی در دست نبود، آنها فقط رفتند و این کار را انجام دادند. نتیجه کار یک هفته بعد مشخص شد، افزایش کیفیت عکسها مقدار درآمد سایت را به هفتهای ۴۰۰ دلار رساند. این اولین پیشرفت مالی شرکت طی هشت ماه گذشته بود و آنها دریافتند که اتفاقی در حال رخ دادن است.
این زمان نقطه عطفی برای شرکت به شمار می رفت، به گفته جو تیم آنها پیش از این اتفاق بر این باور بود که همه چیز باید قابل سنجش باشد تا اینکه آنها به خود فرصت دادند راهی غیرقابل سنجش را تجربه کنند. ذهنیت آنها چیزی شبیه به افراد شاغل در سلیکونولی بود، اینکه راهحل هر مسئلهای باید دستورالعمل داشته باشد و میزان موفقیت یا شکست آن اندازهگیری شود. جو اینطور ادامه میدهد: «ما سال اول صرفا پشت رایانههای خود نشستیم و سعی کردیم از طریق کدنویسی مشکل را حل کنیم، ما باور داشتیم این همان روشی است که در سلیکونولی برای حل مشکلات استفاده میشود پس باید از آن جواب بگیریم، تا اینکه با راهنمایی مشاور خود از شرکت Y Combinator سراغ راهحلهای غیرقابل سنجش رفتیم، این راهکار نتیجه فوقالعادهای داشت.»
چرا دیزاینرها باید خود را جای مشتری قرار دهند تا محصولات بهتری بسازند؟
تجربه جو از افزایش کیفیت تصاویر سایت نشان داد که کدنویسی به تنهایی نمیتواند همه مشکلات را حل کند. کارآفرینان سلیکونولی بیشتر تمایل دارند در نقش خود باقی بمانند و مسائل را از طریق صفحه کلید رایانه حل کنند. در حالی که ملاقات رو در رو با مشتریان در دنیای واقعی تقریبا همیشه بهترین راه برای پی بردن به مشکلات آنها و یافتن راهکارهای هوشمندانه است.
جو در مورد تاثیر رشته طراحی صنعتی بر طرز تفکر او میگوید: «اگر پروژه ما در مورد یک وسیله پزشکی بود باید میرفتیم با تمام افراد مرتبط با آن صحبت میکردیم، کاربران محصول از جمله دکترها، پرستاران و بیمارها، سپس باید روی تخت بیمارستان میخوابیدیم تا وسیله پزشکی را از دید مریض بررسی کنیم و اینجاست که طراح متوجه میشود مشکل چیست و از چه طریق میتوان طراحی این وسیله را اصلاح کرد.» چنین تجربهای باعث شد جو از دید مشتریان به سایت نگاه کند و مسئله را بیابد.
علیرغم اینکه Airbnb بر اساس دادهها و اطلاعات پیش میرود موسسان آن اجازه نمیدهند این اطلاعات آنها را محاصره کند، در عوض از نظریههای خلاقانه استفاده کرده، تغییرات را اجرا میکنند و پس از بررسی تاثیر آنها بر کسب و کار همین پروسه را مجددا انجام میدهند.
هر عضوی از این شرکت ایده پردازی را از روز اول شروع میکند
کارمندان Airbnb تشویق میشوند تا از همان روز اول کار ویژگیهای جدید برای سایت پیشنهاد دهند، این کار نشان میدهد که ایدههای نو میتوانند در هر موقعیتی به دست آیند. برای مثال ممکن است کارمند جدید پیشنهاد دهد که در لیست علاقهمندیهای سایت علامت ستاره به قلب تبدیل شود. جو توضیح میدهد: «ما این کار را با تغییر کد انجام میدهیم و منتظر بازخورد کاربران میمانیم. گاهی چنین تغییرات کوچکی میزان استفاده از یک گزینه را تا سی درصد افزایش میدهد.»
زمامی که محصولی را در قالب یک استارتآپ طراحی کرده و میسازید مانند این است که میلیونها کیلومتر را در یک ساعت بپیمایید، کار سختی است. جو سعی میکند این واقعیت را از طریق کشف راههای جدید آسانتر کند، او تیم خود را تشویق میکند که بزرگ فکر کنند. از نظر او مشکل هرچه که باشد باید نسبتها و مقیاسها را کنار گذاشت، بزرگ فکر کرد و دید چه راهحلی نمایان میشود.