در قسمت قبل مختصری درباره تاریخچه پیدایش اکسپرسیونیسم خوانید. در این قسمت با جزییات بیشتری درباره جنبش اکسپرسیونیسم آشنا خواهید شد.
اکپرسیونیسم واکنشی در برابر امپرسیونیسم
بدیهی است که در نتیجه مقالهها و بحثهای این هنر جدید، خواه آلمانی یا فرانسوی، مجموعهای از زیباییشناسی شکل گرفته است. با شروع از یک اصطلاح مبهم، اکسپرسیونیسم به لطف درگیری میان دو گرایش متمایز، یعنی سنت و مدرنیسم، به شکل آشکاری تعریف شد.
زمانی که هنرمند سنتگرا Carl Vinnen به تهاجم به گالریهای آلمانی توسط خارجیها اعتراض کرد، ویلهلم ورینگر در آگوست ۱۹۱۱ در Der Sturm به او پاسخ داد و اثبات کرد که اکسپرسیونیسم بر مبنای هیچ بنا نشده بود. بلکه روشهای ضدامپرسیونیستی را از ونگوگ، سزان و ماتیس به ارث برده است (امروزه این روشها با عنوان پست-امپرسیونیسم شناخته میشوند).
این رویکرد به نقاشان فرانسوی و آلمانی اجازه داد که هنر جدیدی را به همراهی هم و بدون تبعیض ارائه کنند.
تمامی افرادی که در مقابل اصطلاح امپرسیونیسم واکنش نشان داده بودند، اکسپرسیونیسم خوانده شدند. افرادی که دیگر نمیخواستند حقیقت را بیان، کپی و یا تقلید کنند. در کتابی که در سال ۱۹۱۴، توسط نویسنده اتریشی Hermann Bahr، نوشته شده بود، بر مبنای همین دستهبندی، این افراد به عنوان بخشی از جنبش در حال ظهور اکسپرسیونیستها قرار گرفتند: ماتیس، پیکاسو، فوتوریستها، فوویستها، اعضای گروههای آوانگارد آلمانی Die Brucke و Der Blaue Reiter، و همچنین نقاش چهره و منظره ونیزی Oskar Kokoschka و استاد نقاشی Egon Schiele.
تاریخ Walden از اکسپرسیونیسم
این تصویر از اکسپرسیونیسم تاحدودی در آلمان معتبر باقی ماند. فردی که به عنوان مدیر Der Sturm نقش مهمی در انتشار این سبک داشت، Herwath Walden بود که تاریخچهای از اکسپرسیونیسم را اینگونه به رشته تحریر درآورد: در آغاز با Kokoschka آغاز شد.
سپس فوتوریسم، به ویژه Umberto Boccioni، سپس روسهای تبعیدی واسیلی کاندینسکی و Marc Chagall، افراد آلمانی مانند Franz Marc و August Macke، نقاش خیالپرداز سوئیسی Paul Klee، و مردی فرانسوی با نام Robert Delaunay. برای او، اکسپرسیونیسم هنری بود که به تجربهای در عمق وجود فرد است، شکل میبخشید. از نظر او، تا زمانی که محدودیتهای طبیعت رد شود، تفاوتهای سبک اهمیتی نخواهد داشت.
ذهنیت هنرمند اکسپرسیونیست
Walden در مقدمهاش برای Salon که در اکتبر ۱۹۱۳ در برلین برپا کرد بیان کرده است، «تقلید هیچ گاه نمیتواند هنر باشد، خواه تصویر یا خواه طبیعت.» اندکی بعد او فرآیند خلاقانه را این گونه توصیف کرد: «آنچه نقاش ترسیم میکند چیزی است که در درون خود حس میکند و این توصیفی از موجودیت او است. تمامی چیزهای گذرا برای او تنها یک تصویر نمادین است. زندگی خود او مهمترین مسئله است: چیزی که جهان خارجی بر او نقش میبندد، او از درون خود بیان میکند. او دیدگاه خود را منتقل میکند و چشماندازهای درونی نیز با آن منتقل میشود.»
از آن پس، تمامی آفرینشهای هنری باید تصویری از ژرفای وجود هنرمند ارائه میداد. همین مخالفت با امپرسیونیسم و به طور کلی طبیعتگرایی است که به عنوان اساس هنر جدید ظاهر میشود.
این امر اولین و مهمترین چیزی است که به اکسپرسیونیسم معنا میدهد. در مقالهای که درباره تئاتر در مجله Die Neue Schaubuhne در ۱۹۱۹ توسط Herbert Kuhn منتشر شد، او به وضوح اصول پایهای که فعالیت خلاق اکنون بر مبنای آن صورت گرفته است را توضیح داده است.
«هدف امپرسیونیسم، شئی است که بیان میکند: چیزی که او میتواند بر روی تصویر ببیند نیز معنای آن تصویر است. نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر. با تقلید از موضوعی خارجی، جهان او به شئی بتنی محدود شده بود. با ظهور اکسپرسیونیسم، سوژه و مفهوم آن، به طور کامل از یکدیگر جدا شدهاند.»
آثار اکسپرسیونیسم به حقیقت خارجی توجهی ندارد، اما از حقیقت دیگری حمایت میکند: هنرمند. در ۱۹۱۲، Carl Einstein، مولف رمان Bebuquin، در مجله Die Aktion روی این مسئله پافشاری کرده و میگوید این نقش هنر برای رسیدن به آزادی از هر چیزی که روزانه در برابر آن قرار میگیریم (اتفاقی، روانی و منطقی) و انجام و بازسازی به لطف انگیزشهای تصویری و خلاقانه فردی است.
اکسپرسیونیستی، مانند Kasimir Edschmid نیز در سال ۱۹۱۸ واقعیت حقیقی درون خود را بدین شکل بیان میکند: «هیچ چیز نمیتواند در شک باقی بماند و چیزی که از نظر خارجی به نظر حقیقی برسد، نمیتواند زیباییشناسانه باشد. حقیقت باید توسط ما ایجاد شود. معنای سوژه، یافتن چیزی است که فراتر از ظاهر آن قرار داد. نمیتوان با باور به یک حقیقت، یا تصور و ثبت آن قانع شد. باید انعکاسی خالص و بدون نقص از تصویر جهان ارائه شود و این را تنها در درون خود مشاهده خواهیم کرد.»
بنابراین، اکسپرسیونیسم حریف سرسخت طبیعتگرایی محسوب میشد. خواه این سبک نیازی درونی برای ساختی باشد که توسط کاندینسکی حمایت شده، یا نظر درونی Emile Nolde ، یا سخن اجباری که Carl Einstein میخواست را تنها قانون در Bebuquin باشد، یا نیروهای غریزی در داستانهای کوتاه نویسندگانی مانند Carl Sternheim با عنوان Busekow، یا Alfred Doblin به نام Assassination of a Buttercup، یا خشونت Oskar Kokoschka در Murderer و Hope of Women، یک ذهنیت مطلق ظاهر شده به عنوان یک وجود خارجی، یا دفاع از خود، مطرح شده بود.
این سبک به طور مداوم اهمیت کمتری به ایده پیشین تجسم واقعیمانند طبیعتگرایی، یا انتقال سوژه، تکثیر یک مدل یا انگیزش خارجی میداد.
***
با ما همراه باشید و در هزارویکبوم با جنبش اکسپرسیونیسم و تاریخچه و هنرمندان این جنبش هنری بیشتر آشنا شوید.