کتابهای خوب همیشه باعث انتقال حس خوب به خوانندههایشان میشوند؛ فیلمهای خوب نیز این حس خوب را به تماشاگر منتقل میکنند. حالا اگر از یک کتاب خوب یک فیلم خوب ساخته شود، این حس چند برابر میشود. در این مطلب سعی دارم سه فیلم اقتباسی خوب ولی کمتر شناخته شده را به شما معرفی کنم در حالی که کتابهایی که از روی آنها این فیلمها ساخته شده به مراتب از فیلم مشهورترند. در این مطلب قصد نداریم فیلمهای اقتباسی مشهوری مثل پدرخوانده یا ارباب حلقهها را معرفی کنم قصد من معرفی سه فیلم اقتباسی نسبتا ناشناخته است.
۱- دختری در قطار (The Girl On The Train)
جدیدترین فیلم این لیست، به سال ۲۰۱۶ تعلق دارد؛ کتاب این فیلم نیز در سال ۲۰۱۵ مننشر شده بود. فیلم دختری در قطار (The Girl on the Train) تریلر روانشناسانه مهیج آمریکایی، به نویسندگی ارین کرسیدا ویلسون (Erin Cressida Wilson) و کارگردانی تِیت تیلور (Tate Taylor) است، که فیلم اقتباسی از رمانی با همین نام به قلم نویسندهٔ بریتانیایی پائولا هاوکینز (Paula Hawkins) است و با بودجه ۴۵ میلیون دلار ساخته شد.
فیلمبرداری دختری در قطار از ۴ نوامبر ۲۰۱۵ در نیویورک شروع شد و نخستین نمایش فیلم در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۶ در اودئون میدان لستر لندن بوده و توسط یونیورسال پیکچرز (Universal Pictures) در ۷ اکتبر ۲۰۱۶ در ایالات متحده اکران شد.
کتاب «دختری در قطار» نوشته پائولا هاوکینز در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و توانست به فروش فوق العادهای دست پیدا کند و برای هفتههای متوالی در صدر محبوبترین کتابها قرار بگیرد و میلیونها نسخه از آن در مدت زمان کمی به فروش برسد. این کتاب در ایران نیز محبوبیت بسیاری دارد و با ترجمه خانم محبوبه موسوی، به چاپ چهارم هم رسیده است. در اقتباس سینمایی از این کتاب، امیلی بلانت در نقش اصلی فیلم ظاهر شده و البته از لحاظ ظاهری با آنچه در کتاب شرح داده شده، متفاوت بود.
اگر کتاب را نخواندهاید و میخواهید بدانید دلیل این همه محبوبیت آن چه بوده شاید بد نباشد بدانید که دختری در قطار در نگاه اول شباهتهای فراوانی به داستان دختر گمشده دارد و حتی بسیاری از خوانندگان کتاب معتقد بودند که دنیای این دو کتاب مکمل یکدیگرند و خواندنشان به موازات هم میتواند به درک بهتر زندگی برای مخاطب بیانجامد. حال که نسخه سینمایی هر دوی این داستانها ساخته شده، راحتتر میتوان شباهتهای دو اثر را در سینما بررسی کرد.
در نسخه سینمایی دختری در قطار همانند آنچه که کم و بیش در دختر گمشده (حداقل تا نیمه فیلم) دیده بودیم، فیلم با توضیحات راوی پیش میرود و البته تماشاگر ابدا نمیداند که راوی داستان در مورد اتفاقات فیلم صادق است یا صرفا در حال بازی با موقعیت و چیدن پازلهایی توسط ذهن معیوبش است. اما مشکل فیلم اینجاست که راوی داستان که تک گوییهای بسیاری دارد، از نیمه فیلم به بعد توجه تماشاگر را از دست میدهد چراکه صحبتهایش بیمحلاند و مخاطب نیازی نمیبیند که هر لحظه فریب بخورد. تعلیق ناامید کننده فیلم نیز تماشاگر سینما را از خود میراند.
فیلم قرار است بیانگر داستان زندگی تیره زنانی باشد که دچار ضربههای روحی شدهاند و ما باید این خلاصه وضعیت تک خطی را در قالب یک داستان مشاهده کنیم؛ اما با مد نظر قراردادن دیدگاه این زنان از زاویه اول شخص باعث پیچ و تاب خوردن بیجهت فیلمنامه شده و از هدف اصلی خود دور میشود.
در این میان شاید نکته برجسته فیلم بازی امیلی بلانت باشد که توانسته باشد در آشفتگیهای فیلمنامه، تصویری قابل باور از زنی که تسلطی بر زندگی و افکارش ندارد، ترسیم نماید. او به خوبی توانسته پرتره زنی را به تصویر بکشد کند که برای رسیدن به پاسخ نهایی مجبور است راه پر پیچ و خمی را طی کند.
عملکرد امیلی بلانت قوی و دلسوزانه است و به جای نمایش شخصیت قربانی عذاب دیده، نقش یک مجنون طرح ریز را ایفا میکند. بازی بلانت بهترین بخش فیلم است (همچنین این نقش به نحوی تداعی گر کاراکتر متزلزل او در فیلم «تابستان عشقی من» بود). سایر بازیگران در دام کلیشهای قابل انتظار دست و پا میزنند. اما این فیلم ارزش دیدن دارد با توجه به کتاب بسیار خوبش که خواندن آن را نیز به شما به شدت توصیه میکنم و هم خود فیلم با همه ضعف ها نقاط قوت زیادی نیز دارد.
۲- جوانی بدون جوانی (Youth Without Youth)
این فیلم بر اساس کتاب نویسنده اهل رومانی میرچا الیاده به همین نام ساخته شده که کتاب پیچیدهای است تبدیل آن به فیلم کار دشواری است. کاپولا در این سالهای اخیر بیتوجه به کارنامه پربارش به سمت تجربههای جدید رفته است و بدون توجه به انتقادها به مسیری که به اعتقاد خودش درست است قدم گذاشته است.
فیلم «جوان بدون جوانی» در بستر تاریخی معینی میگذرد که بار سیاسی خاصی به فیلم اضافه میکند: اروپای بحران زده دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ میگذرد که وقایع دهشتناک جنگ جهانی دوم در کانون آن قرار گرفته است.
فیلم «جوان بدون جوانی» روایتگر زندگی استاد زبانشناس سالخوردهای است که ناگهان بر اثر سانحهای طبیعی جوانی خود را باز مییابد. تحول معجزه آسایی که در زندگی دانشمند زبان شناس روی داده، توجه نیروهای نازی را جلب میکند که قصد دارند از رمز و راز دگردیسی او باخبر شوند.
دانشمند که اهل رومانی است، در گریز از پیگرد نازیها، هویت خود را تغییر میدهد و ناگزیر به مهاجرت میشود. در دوران تبعید خود در سویس به دختری جوان دل میبازد که یادآور دلبر روزگار جوانی استاد است، یا شاید هم در حقیقت خود اوست. استاد و دختر جوان زندگی عاشقانهای در پیش میگیرند که به پیشرفت تحقیقات علمی استاد نیز کمک میکند.
این فیلم به موضوع و معضلی اشاره دارد که به ویژه برای اهل علم قابل درک است. اینکه زندگی خود را پای هدفی فدا کنیم و از زندگی شخصی و عادی خود به خاطر آن بگذریم، جدا از درست یا غلط بودن این موضوع این فیلم تقریبا در انتقال پیام موفق است و حوصله شما را سر نمیبرد و جدای از انتقاداتی که به متن آن شده به هر حال ساخته کاپولای بزرگ است گاهی شکست یک سینماگر بزرگ، از موفقیت فیلمسازان متوسط جالبتر است. هر چه که باشد این فیلم ارزش یک بار دیدن را دارد.
یکی دیگر دیگر از عوامل جذاب برای دیدن این فیلم حضور موسیقیدان بزرگ ایرانی یعنی کیهان کلهر نوازنده زبردست کمانچه است که حال و هوای عجیبی با نوازندگی خود به فیلم داده است؛ حتی اگر تمام حرفهای قبل از این برای جذب شما کافی نبود حضور کیهان کلهر باید برای حداقل یک بار دیدن فیلم کافی باشد.
۳- بینوایان (Les Miserables)
اما سومین فیلم این لیست که کتابش به طور قطع مشهور ترین کتاب لیست نیز است و این موضوع بر کسی پوشیده نیست دو فیلم اقتباسی را در طول تاریخ به خود دیده است.
نسخه اول اقتباس شده بینوایان در سال ۱۹۵۸ به کارگردانی ژان پاول لیچانویس و با بازیگرانی متوسط در کشور فرانسه ساخته شد که هیچوقت مورد توجه قرار نگرفت و این مورد توجه قرار نگرفتن نیز تا حدودی صحیح و تا حدودی غلط است؛ زیرا این فیلم با همه مشکلات از نسل اول فیلمهای اقتباسی است که حتی در هالیوود پر پول نیز ساخته نشده و به عنوان یک اثر اروپایی قایل احترام است و ارزش یک بار دیدن را دارد به خصوص آنکه فقط به خاطر شاهکار ویکتور هوگو باید این فیلم را هر چقدر بد باز هم یک بار تماشا کرد.
دومین اثر اقتباس شده از این کتاب اما داستان دیگری دارد و به مراتب پر ستارهتر و مشهورتر است و جدا از اینها یک اثر موزیکال است که تمامی دیالوگهای آن به صورت شعرند و حضور بازیگران مشهوری چون راسل کرو، هیو جکمن و آنا هاتاوی، که برای بازی فوق العادهاش در این فیلم اسکار را نیز تصاحب کرد، اشتیاق ما برای دیدن فیلم را چند برابر میکند.
این فیلم به شدت هنری ساخته شده و لحظه ای شما را از خود دور نمیکند و فقط شاید کمی آن هم نه زیاد در اقتباس از کتاب ناموفق عمل کرده که آن هم بسیار نامحسوس است و این موضوع به هیچ عنوان از ارزش فیلم کم نمیکند و حتما تماشای این فیلم موزیکال پرستاره را در برنامه خود قرار داده و مهمتر از آن اگر بینوایان را نخواندهاید آن را حتما بخوانید.
***
نظر شما چیست؟ آیا شما هم یک فیلم اقتباسی خوب دیگر میشناسید که بخواهید به ما معرفی کنید؟