پیش از این درباره مفاهیم اولیه فیلمنامهنویسی برایتان نوشتهایم. به طور کلی، پروتاگونیست (قهرمان) شخصیت اصلی فیلم است و آنتاگونیست ، کاراکتر مقابل او. اما در روایت داستان، هیچ چیز انقدر ساده نیست. آنتاگونیست همیشه یک کاراکتر نیست، بلکه بسیاری از مواقع نیرویی است که شخصیت اصلی داستان را از رسیدن به اهدافش بازمیدارد؛ همانطور که در زندگی عادی، دشمنان ما معمولا افراد خاصی نیستند.
آنتاگونیست را در فارسی به حریف، ضد قهرمان یا همآورد نیز تعریف کردهاند. واژه آنتاگونیست از واژه یونانی antagonistēs به معنیِ رقیب گرفته شده و شخصیتی در نمایش است که بیش از همه میخواهد قهرمان را از رسیدن به اهداف و آرزویاش بازدارد.
زمان
بسیاری از مواقع، نیرویی که کاراکتر باید آن را شکست دهد خودِ زمان است و به طور کلی، سیر زمان در روایت داستان بسیاری از آثار نقشی کلیدی دارد.
سادهترین راه استفاده از زمان، تعیین یک محدودیت برای کاراکتر است؛ مثلا در ۱۲۷ است ( ۱۲۷Hours)، کوهنورد باید پیش از تمام شدن زمان و منابعش خود را نجات دهد. یا در فیلم مورد عجیب بنجامین باتن (The Curious Case of Benjamin Button*، زمان تاثیر مستقیمی روی شخصیت برد پیت دارد؛ به صورتی که با گذشتن زمان او جوان و جوانتر میشود.
محیط
گاهی طبیعیت، به دشمن اصلی انسان تبدیل میشود. با استفاده از محیط اطراف، میتوانیم فردی را به تصویر بکشیم که قصد دارد طبیعیت را در جهت نجات جان خود، شکست دهد. برای مثال فیلم وحشی (Wild) یا مریخی (The Martian) را در نظر بگیرید. این دو فیلم تفاوتی اساسی با یکدیگر دارند: یکی در محیط زمینی، و دیگری در محیط خارج از زمین اتفاق میافتند.
احساسات
در زندگی روزمره قدرتمندترین نیروی مقابل، احساسات است. ترس از شکست خوردن و هیچ وقت خوب نبودن، شک و تردید، عشق، نفرت و دلتنگی همه از مواردی هستند که بهترین داستانها به وسیله آنها روایت شدهاند.
در فیلم درخشان لا لا لند (La La Land)، دو شخصیت اصلی سعی دارند رویاهای بزرگ خود را به واقعیت تبدیل کنند و این میل به موفقیت و ترس از شکست و رابطه عاطفی بین آنهاست که فیلم را رو به جلو میراند. یا در منچستر کنار دریا (Manchester By The Sea)، احساس سرخوردگی، شکست و دلتنگی کاراکترها و نحواه مواجهه آنها با این نیرو است که داستان را روایت میکند.
مشکل سلامتی
کاراکترهای مورد علاقه ما، هر کدام وقتی بیماری روحی یا فیزیکیای دچار میشوند، باید با یک نیروی آنتاگونیستی مبارزه کنند. به عنوان کاراکتر اصلی من و ارل و دختر در حال مرگ (Me and Earl and the Dying Girl)، مبتلا به سرطان است و شخصیت مسن و سالخوره هنوز آلیس (Still Allice)، با آلزایمر مبارزه میکند. در فیلم فوقالعاده دفترچه امید بخش (Silver Linings Playbook)، شخصیتی که بردلی کوپر به خوبی نقش او رو ایفا میکند، از اختلال شخصیت دو-قطبی رنج برده و همین موضوع، آغاز کننده داستان فیلم است.
ارتباطات
طرفداران فیلمهای کمدی رمانتیک به خوبی میدانند ارتباط مناسب یا عدم وجود آن، طرح بسیاری از فیلمهای این ژانر را تشکیل میدهد. مثلا در فیلم کلاسیک وقتی هری سالی را دید (When Harry Met Sally)، دو کاراکتر اصلی نمیتوانند احساسات خود را کاملا به یکدیگر منتقل نمایند و همین، به خوبی داستان را رو به جلو هدایت میکند.
به تازگی، خودِ ارتباط در فیلم وررد (Arrival) به عنوان آنتاگونیست مورد استفاده قرار گرفته است؛ بدین صورت که یک زبان شناس برای ایجاد ارتباط با فرازمینیها استخدام میشود و باید مشکلات بسیاری را از سر راه خود بردارد.
یک اتفاق خاص
و در نهایت، یک اتفاق کوچک میتواند همه چیز را عوض کند. با اثر پروانهای که آشنایی دارید؟ همین اثر، به زیبایی در فیلم آقای هیچکس (Mr. Nobody) به کار گرفته شده. ژاکو وان دورمال (Jaco Van Dormael) به خوبی نمایش میدهد یک رویداد ساده، مانند بال زدن پروانه، میتواند باعث ایجاد طوفانی شده و زندگیهایی را دگرگون کند. یا در فیلم ۵۰۰ روز تابستان (۵۰۰days of Summer)، داستان از جایی آغاز میشود که تام، سامر را ملاقات میکند. اما اشتباه نکنید، آنتاگونیست اینجا سامر نیست؛ بلکه رویداد ملاقات اوست.
اما در مواقع بسیاری، رویدادهای متفاوتی هسته داستان را تشکیل میدهند؛ مثلا فیلم رکورد بزرگ (The Big Short) به حواشی مربوط به رکود شدید اقتصادی سال ۲۰۰۸ میپردازد.