در مطلب قبل به بررسی و مطالعه طرح و نقش فرش ایرانی و دلایل ناکامی آن در عرصه بینالمللی پرداختیم و به مراحل کند و کاو پژوهشگران غربی و شرقی در باب نقش فرش ایرانی اشاره کردیم. در این مطلب قصد داریم به ادامه بررسیهای انجام شده بپردازیم.
مرحله دوم کندو کاو را پژوهندگانی آغاز نهاده اند که سرانجام در یافته بودند که کلید رمز نقشمایههای شرق را نمیتوان در فضای فرهنگ غرب جستجو کرد. اما به مصداق حکایت ملانصرالدین که کلید خانهاش را در جای تاریک کوچه گم میکند ولیکن در گوشه روشن دنبال آن می گردد: «چون روشنتر است!» اینان نیز راه نزدیکتر و آسانتر و روشنتر را پیش گرفتند و آسیای صغیر و سپس آسیای میانه را نه همان خواستگاه قالیبافی که مهد نقش مایههای قالی بافی پیش از روزگار صفویان بر شمرده اند.
مرحله سوم هنگامی اغاز گشت که تنی چند پژوهش، ژرفتر و گستردهتر در فرهنگ مشرق زمین را واجب دانستند تا به اصل و منشأ این نقوش معمایی نزدیکتر شوند. چون سرزمین هند به سابقه استعمارگری اروپائیان به غرب نزدیکتر بود و آشناتر، ابتدا شبه قاره هند را در نور دیدند و به وجد آمدند و در سیر و سفر سر مستانه چندان دور رفتند که به چین و آئین بودا هم رسیدند، بسیاری طرح و نقشها که هنرمندان و صنعت گران ایرانی به روزگار سلاطین مسلمان کشمیر در طول سده نهم هجری و سپس به همراه همایون پادشاه گورکانی در نیمههای سده دهم به هند برده و ترویج کرده بودند، مغولی خوانده شد و دست پرورده پادشاهان گورکانی!
اما مرحله چهارم «طلسم گشایی» در فضای پژوهشی خاصی بنیان گرفت که به واقعیتهای تاریخی نزدیکتر بود، چون تکیه بر پژوهشهای گسترده اسلامی داشت. از آنجا که جز قالی پازیریک، هخامنشی، تمامی نمونههای به دسترس افتاده، پس از اسلام بافته شده بود، همگی طرح و نقشهای قالی بافی در پرتو اندیشههای و تعالیم اسلامی به بوته سنجش نهاده شد. دست آورد پژوهشی این مرحله بسیار پر بار بود، و لیکن ان عیب را داشت که همه چیز را در تاریخ پس از اسلام می جست، انگار که قالی بافی پس از اسلام پدیدار گشته و پیش از آن هیچ نبوده است.
در ترتیب این مراحل چهار گانه بنا بر تقدم زمانی نیست و گاه دو یا سه مرحله همزمان تحقق یافته و مرحله آغازی نیز از اوایل سده مسیحی حاضر تا به امروز در محافل و نشریه هایی همچنان بر دوام مانده است.
سیروس پرهام در بررسی کتاب قالیهای ایرانی، اثر مایکل هیلمن که آن را پنجمین کتابی میداند که تاکنون فرششناسان مغرب زمین به استقلال و بطور خاص درباره قالی ایرانی به چاپ رساندهاند در بررسی فصول چهارم و پنجم کتاب مذکور که به ترتیب با عنوان های «سمبولسیم در طرح و نقش قالی ایرانی معاصر» و «قالیهای ایران و جامعه ی ایرانی» است، چنین مینویسد:
«مایکل هیلمن در سر آغاز فصل چهارم، این نظریه کهنه را که تا چند دهه ی پیش قالی شرقی را در زمره صنایع دستی تزیینی و مصرفی قرار میداد و جایگاهش را فروتر از آثار هنری میدانست، بار دیگر مردود می شمارد.»
او با استدلال منطقی و با شاهد آوردن نظریه پردازانی چون اریک شرودر و سید حسین نصر ثابت میکند که طرحهای قالی ایرانی هر چند به قیاس ماهیت انتزاعی خود دربردارنده و بر انگیزنده خاصیتهای زینتی و آذینی هستند، اما در عین حال «بیان و نمایش یک فرهنگ خاص و جهانگری خاص» نیز میباشند که پس از اسلام بیش از پیش ماهیت رمزی و نمادی یافته است. اما پیچیدگی خطوط طراحی و فراوانی نقشمایهها هدفی را دنبال نمیکنند مگر آنچه از «آشفتگی منظم» تکرار نقشمایهها خواسته شده، رسیدن به وحدت است از کثرت.
سپس با تکیه بر نظریه ای که ایران شناس مشهور ریچارد اتینگهاوزن درباره هنرهای ایرانی پرداخته، سنت طراحی قالی ایران را بر اساس سه ویژگی «قوت رنگ آمیزی» و «تجرید گرایی» و «آرمان خواهی» توصیف و تعریف میکند. غلبه رنگهای فروزان و گل و گیاه را در طراحی قالیهای ایرانی را نشانهای میداند از «آرمانخواهی» مردمانی که محیط زیست بیشترینشان خشک است و خالی از خرمی.
به درستی میگوید که قالی ایرانی خواه ایلیاتی و روستایی و خواه شهری، اثر از تلاش پایان ناپذیر مردمانی دارد که میخواهند « واقعیت زود گذر و گریزان بهار خرم رنگارنگ را تسخیر کنند» و جاویدان سازند.
این نیز هست که مخلد گشتن نظم و عقل گرایی و ارامش در طرح و نقش قالیهای ایران چه بسا اشاره داشته باشد به قدر و اهمیت این صفات در نزد مردمانی که زندگیشان در طول تاریخ دستخوش بیقراری و نابسامانی و آشفتگی و هرج و مرج ادواری بوده است. چنین است که سمبولسیم و نماد پردازی قالی ایرانی از دیدگاه هیلمن بیشتر جنبه سمبولسیم انسانی مییابد تا نماد گرایی یکایک نقشمایهها.
هیلمن در ادامه مباحث فصل چهارم کتاب خود یافتههایش درباره نمادپردازی و نمادگرایی قالی ایرانی را اندک اندک در حجم تاریخی بسط میدهد و همه ابعاد تمدن و فرهنگ اسلامی و بیش از همه معماری را دربر میگیرد.
دومین مدخل این فصل پیوند طرح و نقش قالیها و نقوش تزیینی معماری اسلامی است که در پرتو آن پاسخی میتوان یافت به پرسش چگونگی نماد پردازی نقوش برخی قالیها. در مطلب بعد به ارائه این پاسخ و بررسی بیشتر طرح و نقش فرش ایرانی از این منظر خواهیم پرداخت.