چقدر احساس میکنید که میتوانید خود را « هنرمند کارآفرین » بنامید؟ احتمالا اکثر افراد با معنی این واژه آشنا هستند؛ هر فرد خلاقی که برای خودش کار میکند و پروژههای خود را شروع کرده میتواند کارآفرین خوانده شود. اما چیزی که در همه کارآفرینها مشترک است نیاز به جذب مشتری، خریدار و طرفدار است. برای به دست آوردن چنین چیزی لازم است ایده خلاقانهشان نیاز مردم برای حل مشکلات را برآورده کنند.
کارآفرینی یعنی حل مساله. اگر هدف شما کسب درآمد است نیز باید مد نظر داشته باشید که برای رسیدن به آن باید ابتدا مشکلات مردم را حل کرده و نیازهای آنها را برآورده کنید!
هرچه محصول شما در جهت حل مساله ارزشمندتر باشد، درآمد شما که پاداش تلاشتان است بیشتر خواهد بود.
خلاقیت در هر زمینهای، چه نقاشی، فیلمسازی، مجسمهسازی و چه عکاسی، باید با این پیشفرض همراه باشد که قرار است مشکلی را حل کند و در زندگی شخص دیگری تاثیرگذار باشد. تنها نکتهای که در «دنیای هنر» در مقایسه با مثلا «دنیای کامپیوتر» وجود دارد این است که تعیین «مساله»ای که قرار است حل شود، کمی دشوارتر است.
هرچند در برخی از خدمات خلاقانه مانند آنچه طراحان صنعتی تولید میکنند، در رسیدن به پاسخی برای تعیین «مساله» بهتر عمل میکنند؛ اما وقتی هنر به طور خاصتر مطرح میشود چطور؟
«هنرمند» چه مشکلاتی را میتوانند حل کند؟
پاسخ به این سوال به طور مستقیم به نیازهای اولیه و روانشناختی هر فرد مرتبط میشود. بسیار مهم است که این نیازها را بشناسیم و بدانیم که چطور باید راه، محصول، ایده یا خدماتی برای «حل» یا «مینیمم» کردن آنها بیابیم.
نمیتوان ادعا کرد که همه مشکلات و نیازهای افراد قابل شناسایی هستند، اما بسیاری از آنها در میان افراد مختلف مشترک هستند. مثلا تقریبا همه با مساله «کسل شدن» مواجه هستند. در طول روز یا هفته زمانهایی هست که حوصلهتان سر رفته و کسل شدهاید و دنبال راهی برای حل این مشکل هستید. کسالت یکی از احساسهایی است که به عنوان یک مساله برای هنرمند کارآفرین مطرح میشود و هر چند ارائه یک تعریف درست و دقیق برای آن دشوار است اما بطور جامع میتوان از آن به عنوان کمبود سرگرمی نام برد.
چه محصولاتی میتوانند برای برطرف کردن مشکل «کسالت» به مشتری کمک کنند؟ هنرمند و طراح چطور میتواند برای حل این مساله قدم بردارد؟
چه مشکلات دیگری مشابه «کسالت» وجود دارد که هنرمند کارآفرین میتواند برای حل آن راهکار ارائه کند؟ «من میخواهم درباره خودم احساسات مثبت داشته باشم.»، «من میخواهم درک شوم.»، «کسب و کار من نیاز به کسب درآمد بیشتر دارد.»،«من میخواهم که مرا دوست داشته باشند»،«باید بتوانم افقهای دیدم را افرایش دهم.»، «من نیاز به انگیزههای بیشتر دارم.»
قسمت کلیدی در خلاق بودن این است که از میزان هوشیاری مشتریها و کسانی که به آنها خدمات ارائه میکنید، آگاه باشید. اگر به جای آنکه به فکر ساختن چیزی باشید که برای خودتان لذت بخش است، سعی کنید محصولی را آماده کنید که عمق نیازهای مشتری را برآورده میکنید آنگاه شما برنده میدان رقابت خواهید بود.