اکسپرسیونیسم وجهی کاملا شخصی از هنر است که به واسطه آن هنرمند میکوشد احساسات و عواطف شخصی خود را در مورد سوژه نقاشی به تصویر بکشد و نقاشی او چیزی فراتر از مشاهدات یک فرد از سوژه باشد. از این رو صحت عناصر بصری و تجسمی اثر، قربانی طرح کلی و رنگگذاریهای جسورانه میشود.
در این سبک ترکیببندیها سادهتر و مستقیمترند و رنگگذاریها معمولا غلیظ و سطحی هستند. همچنین حرکت قلمموها آزادانه و بسته به موضوع نمادین، شخصیتپردازی میشوند. در آنچه در سبک اکسپرسیونیسم (Expressionism) از اهمیت ویژهای برخوردار است، انتقال پیام به بیننده است.
اکسپرسیونیسم؛ سبکی جامع
همانطور که گفته شد، این شیوه، بیش از آن که یک جنبش خاص به حساب آید، یک سبک کاملا کلی است.
تاریخ دقیق پیدایش این سبک همواره مساله مورد بحث منتقدین بسیاری بوده است و همیشه این سوال مطرح بوده که آیا اکسپرسیونیسم اولین بار به وسیله هنرمندان گمنام کلاسیک قبل از نقاشان و مجسمهسازان ایتالیایی رنسانس مانند دناتلو (۱۳۸۶-۱۴۶۶) ماتیاس گرانوالد (۱۴۷۵-۱۵۲۸) به کار گرفته شد، و یا ابتدا در آثار سبکگراهایی مانند ال گرکو نمایان شد؛ و در نهایت توسط هنرمندان قرن هجدهم و نوزدهم مانند کاندینسکی، ماتیس و پیکاسو، جکسون پالاک و فرانسیس بیکن ابداع گردید و ادامه پیدا کرد؟
به هر حال آنچه مسلم است اکسپرسیونیسم همیشه به عنوان یک سبک کلی و جامع نقاشی و مجسمهسازی وجود داشته و خواهد داشت.
تاریخچه
به عنوان یک جنبش، عنوان اکسپرسیونیسم معمولا به مکاتب هنر تفسیری و احساسی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست اشاره دارد که در آلمان و پاریس مانند واکنشی در مقابل شیوه و سبک منفعل امپرسیونیسم به صحنه آمدند.
در حالی که نقاشان امپرسیونیست (Impressionist) تنها به دنبال به پرده کشیدن طبیعت بودند (به طور خاص جلوههای نور خورشید)، نقاشان اکسپرسیونیست، به ابراز احساسات خویش در مورد آنچه که میدیدند، تمایل داشتند. این روند نوع پویاتر و موضوعیتر هنر مدرن بود.
ریشههای هنر اکسپرسونیست در طول دوران مدرن را میتوان در منظرههای فوق العاده و دیگر آثار هنرمند بریتانیایی جى.ام. دبلیو ترنر (۱۷۷۵-۱۸۵۱) جستجو کرد. شیوه منحصر به فرد او حتی ۴۰ سال پیش از وقوع این جنبش در اواخر قرن نوزدهم محرکی برای وقوع این جنبش به شمار میرفت.
بعد از ترنر مهمترین بنیانگذار این جنبش وینسنت ونگوگ هلندی است که به عنوان یکی از ۳ هنرمند پیشگام این سبک در قرن نوزدهم و نماینده این جنبش شناخته میشود.
بنیانگذاران
ونگوگ (۱۸۵۳-۱۸۹۰) نمونه بارز اکسپرسیونیسم است. آثار او نه تنها شرح حال زندگی، افکار، احساسات و توازن فکری او هستند، بلکه ترکیببندیها، رنگها و اثر قلمش انعکاس نزدیکی از احساساتش هنگام نقاشی هستند.
پس از ونگوک، هنرمندان انگشتشماری با نبوغ بیان شخصی او برابری کردهاند. گنجینه ای از آثار او در موزه ونگوگ در آمستردام و موزه کرلر مولر در اُترلو موجود است.
اگر ونگوگ شکلها و رنگها را با هدف بیان احساسات درونیاش دگرگون میکرد، هنرمند فرانسوی پل گوگن (۱۸۴۸-۱۹۰۳) بر رنگ برای بیان عواطفش تکیه داشت. او همچنین از نشانها و سمبلیسم بهره مىگرفت اما آنچه نقاشیهاى او را از هنرمندان همسبک و معاصرش مجزا میکند، نوع استفاده او از رنگ بود.
سومین بنیانگذار اکسپرسیونیسم ادوارد مونک (۱۸۶۳-۱۹۴۴) است؛ یک نقاش نروژی عصبی که علی رغم صدمات روحیاش در جوانی، بیش از ۸۰ سال عمر کرد. با این حال بهترین آثارش به قبل از حملات و از کار افتادگی عصبیاش در سال ۱۹۰۸ مربوط میشوند.
از دیگر پیشکسوتان این سبک میتوان از نقاش سمبولیست سوئیسی فردیناند هدلر (۱۸۵۳-۱۹۱۸)، و جیمز انسُر (۱۸۶۰-۱۹۴۹) نام برد.
اکسپرسیونیسم انتزاعی
اکسپرسیونیسم انتزاعی اصطلاحی مبهم است و به جنبش جامع و به طور گسترده غیرنمایشی نقاشی اشاره دارد. این سبک که به طور کلی نه انتزاعی و نه اکسپرسونیست محسوب میشد، شیوهها و سبکهای متفاوتی را در بر مىگرفت. با این حال وجهههاى گوناگون اکسپرسیونیست انتزاعی اهداف مشترک بسیاری با یکدیگر داشتند. کمترین آنها بازبینى و دوباره تعریف کردن طبیعت نقاشی و روند ساخت و پرداخت آفرینش نوعی جدید از هنر بود.
با جابجایی مرکز آفرینش هنر مدرن از پاریس به نیویورک، این سبک در اوایل سالهای ۱۹۴۰ در آمریکا به شکل ابسترکت اکسپرسیونیسم یا اکسپرسیونیسم انتزاعی، با هنرمندان معروف نقاشی کنشی (Action painting) به سرکردگی جکسون پالاک (۱۹۱۲-۱۹۵۲) به صحنه بازگشت. انتزاعیتر از اکسپرسیونیستگرائی، این مکتب جدید روابط محسوس کمتری با عناصر بصری داشت.
این جنبش دو گروه وسیع را شامل میشد:
۱. نقاشان کنشی معروف مانند جکسون پالاک و ویلیام دکونینگ که بیشتر متمرکز بر نقاشی با حرکات و اشارات بودند.
۲. گروه منفعلتر نقاشان «اساس رنگ» مثل مارک رتگو، بارنت نیومن و کلِیفورد استیل، که بیشتر با انلعکاس و حالات احساسی درگیر بودند.
همان طور که گفته شد مشخص کردن حد و مرز بین این شیوهها کار آسانی نیست و خیلی از این هنرمندان در هر دو زمینه فعالیت داشتند.
نئواکسپرسیونیسم
شیوهاى از نقاشی و هنر معاصر است که ریشه در اکسپرسیونیسم آلمان اوایل قرن بیستم دارد. این سبک جامع معمولا با رنگهای زنده و کنتراست شناخته میشود. پیراونش با دنبالهروى از صنعت فاویسم، با ضرب قلموهای سریع، موضوعات دگرگون شده و به طور کلی تکنیکهای خودجوش موجب گسترش این مکتب شدند و به موضوعات رمانتیک و تاریخی، طبیعت و بدویت تمایل بیشتری نشان میدادند.
از لحاظ روانشناسی، هواداران این سبک نقاشی که به تصویر کشیدن انزوای انسان، علاقه زیادی داشتند؛ انزاوایی که به واسطه همراه شدن با جامعه مدرن به وجود آمده بود. این حس انزوا طلبی در رویایی دنیای قدیم اروپا نسبت به دنیای جدید آمریکا نمود بیشتری از خود نشان میداد. تنش حاصل از تفاوتهای جغرافیایی با عنصر رقابت بین این دو محدوده جغرافیایی که هر یک خویش را مرکز هنر معاصر میدانستند، به مرور بیشتر و بیشتر شد.
از نقاشان معروف این سبک میتوان از جرج باسلیتز و آنسلم کیفر نام برد.
سلام، با احترام باید بگویم که در گروه بندی بعضی از نقاشان اشتباه فرموده اید: ون گوگ و گوگن نقاشان اکسپرسیونیست نبودند، بلکه به عنوان فرا-امپرسیونیست شناخته می شدند.
Van Gogh is POST-Impressionism, NOT Expressionism. And yes there is a difference.
Expressionist paintings are characterized by distortion and exaggeration in order to create an emotional effect. The paintings are full of vivid imagery and emotion and are often described as showing a touch of the dark side of human nature. Other characteristics of the expressionist style are intense color, disjointed spaces, and agitated brushstrokes that portray subjective reality rather than realism. Artists who paint in this style might incorporate fantasy and violence in their subject matter in order to show the extremes of emotion, often they express their own thoughts and opinions.
The Expressionist movement existed in both Germany and France from 1905 to 1925. Some of the artists closely associated with the movement are Marc Chagall (1887-1985), Wassily Kandinsky (1866-1944), Paul Klee (1879-1940), August Macke (1887-1914), Franz Marc (1880-1916), Henri Matisse (1869-1964), and Edvard Munch (1863-1944). NOT Van Gogh.
Impressionism is generally considered to be a spontaneous method of painting in which an artist attempts to capture the impression of light in a scene. The Impressionists broke from the traditional painting methods of their day by applying paint in small touches of pure color, rather than mix the paint before applying it, and using broad strokes and sometimes a palette knife instead of a brush. This method allowed the artists to emphasize the impression of their subject matter rather than paint the object in a realistic manner, enabling the artist to paint an image in the way that someone might see it if they only caught a quick glimpse of the subject. Most impressionist paintings are outdoor scenes painted in vibrant colors without an emphasis on detail and emotion.
The Impressionist movement, which originated in France, lasted from 1867 to 1886. Among the artists most closely associated with the movement are Mary Cassatt (1844-1926), Edgar Degas (1834-1917), Claude Monet (1840-1926), Camille Pissaro (1830-1903), Pierre-Auguste Renoir (1841-1919), and Alfred Sisley (1839-1899). NOT Van Gogh.
Post-Impressionism came a little later ( the term was invented by Roger Fry in 1910) and was started by artists responding to Impressionism by exploring pointillism methods, because they felt all of the potential of Impressionism was exhausted. Post-Impressionists pushed the ideas of the Impressionists into new directions, but Post-Impressionists were an eclectic bunch of individuals, so there were no broad, unifying characteristics. Each artist took an aspect of Impressionism and exaggerated it. Artists of Post-Impressionsim include Paul Cézanne, Paul Gauguin, George Seurat, André Derain, Maurice de Vlaminck and Othon Friesz, plus the sculptor Aristide Maillol and VINCENT VAN GOGH!